پيام دوستان
+
..جز خانهي دل..
.جز خانهي دل ،
.نجستم نشان از او ...
.دل در چين چينِ زلفش،
. گرفتار است...
.سوز دل من را،
. کي توان فهميد او ...
. اين دل درپيچ وخم زلفش ،
.شب تار است...
.او مست شراب و من ،
اندر خم ميخانه ...
.چون دل در خم زلفش ،
.هنوز گرفتار است ...
غ..ر..آ
شاخه ي عشق
9:45 عصر
+
..شوق ديدار..
.شوق ديدار تو ،
. يک دنيا نگاهم داد بود...
. گيسوانت در نسيم باد ،
. جانم داد بود ...
.پِر کشيدم همچو قوي مست ،
.بر موج دريا سوار...
. نقره افشاني دريا ،
. جام شرابم داد بود...
. آه اينهمه آرامش جاويد ،
.از مهر او است...
. جايگاهي چون تختِ ،
سليمانم داد بود...
غ..ر..آ
شاخه ي عشق
9:45 عصر
+
درود بر همگان ، معماهاي من :)
( 6 ) همه ميدانيم که آقايان حمد و سوره را در نمازهاي صبح و مغرب و عشا بلند و در نماز ظهر و عصر بايد آهسته بخوانند .
حال بفرماييد که چگونه بعد از اذان ظهر بايد حمد و سوره را بلند بخوانند ؟
طرح از خودم ... بياد يگانه خانم :)
معما حل نشد :(
* راوندي *
9:36 عصر
سلام و احترام .جسارتا سوال نامفهوم است .شما ميفرماييد در نماز ظهر و عصر بايد اهسته حمد و سوره بخوانند بعد چجور ميفرماييد بعد از اذان ظهر بايد حمد و سوره را بلند بخوانند؟ لطفا صورت سوال را جور ديگري بيان کنيد که لاقل در خود صورت تناقض نباشد
{a h=haftaamancom}mariii{/a} صورت مسئله هيچ مشکلي نداره فقط در عين سادگي قدري پيچيده هست اما بهر حال از شماره هفت سخت تر هست
+
درود بر همگان ، معماهاي من :)
( 9 ) دو تا مادر و دو تا دختر با هم ميرن سينما اما سه تا بليط ميگيرن !
چطور اين امکان وجود داره ؟
طرح از نت ...
معما حل شد @};-
* راوندي *
9:31 عصر
{a h=ravandi} راوندي {/a} سلامو ادب و احترام بله البته چشم.پاسخ شماره ده را دادم بررسي بفرماييد درست است ياخير
+
درود بر همگان ، معماهاي من :)
( 7 ) هنگامي که به قصد نماز صبح از خواب بيدار ميشويم و براي وضو اقدام ميکنيم غير از نيت بايد قبل از آن چه کاري را انجام داد تا وضوي ما صحيح باشد ؟
طرح از خودم ... بياد يگانه خانم :)
معما حل نشد :(
* راوندي *
9:21 عصر
سلام . قبل از نيت وضو گرفتن بايد از خواب بيدار بشيم و هوشيار باشيم تا وضومون صحيح باشد و بهتر است قبل وضو مسواک بزنيم چرا که نماز با مسواک 70 برابر ثوابش بيشتره اين حديث از پيامبر (ص) است .
{a h=haftaamancom}mariii{/a} درودتان باد ، جواب شما خوب است اما چنانچه انجام ندهيم باعث ابطال وضو نميشود .
+
.
وقتي خيال ميکني براي هميشه مردهاي،
آنوقتي که تا پلهي آخر را
با اندوه رفتهاي
و سقوط برايت حکم آزادي دارد،
فرشتهاي کمي بالاتر از تو برايت آواز ميخواند.
ستارهاي به هوايت ميدرخشد
و دروازهاي گشوده ميشود
که راهش به قلب توست.
درست همان لحظهاي که تو منتظر نيستي،
نور ميرسد.
عارفانه هاي يک دوست
5:15 عصر
به انتظار تو بودم در خيالت عمري گم بودم فرشته به چه کارم که اگر تو هرکه بودي بردي از يادم کردي بر بادم شکوه گرفتي از نازم مفت فروختيم به اين بازار مکاره بهايم هرچه بود اشوه ات مال من است اميد فرياد و فردايي تمام روزهاي عمر من است خيلي تنها ام کمر شکسته از طاق تا بستان ام خيالم کن نمي کني برپايي دار تا کنم شيره جانم را فداي خال سياه پس آبروي طناز و پر اشوه و غمزه ذوليمينم بخند تا گريه هايم بارور
+
.
شب مهتاب
و فلک خواب
و طبيعت بيدار
باز آشوبگر خاطر شيدا شده اي ...
#شهريار
عارفانه هاي يک دوست
5:14 عصر
شيداي تو گشتم آشيخ!!از تو ناز از مهتاب فراز و از نشيب تو کنام يک دل پر از نغمه آواز تو سر دهي شادي من خرم غمزه تو شوي مهتاب دل ما و من شوم آن گداي تا صبح بيدار تا نشود غمزه ات بي بها و بي مقدار من کنم گدايي بحر تو تو بخشي سودا از سر نداري من تو شوي مستغني از دل من کنم به يک دلدار دلبري به تمامي عمر گران که بخشم به تو اين عمر را به يک حمد و قل هو الله الصلوات
+
عشق زمانيست
که کسي را ملاقات ميکني
و به تو دربارهي تو
چيز تازهاي ميگويد...
#آندره_برتون
عارفانه هاي يک دوست
5:12 عصر
عمر من تکرار بود و تکراري در آن نقشي نداشت هرچه بود تکرار زمان بود که عمر را در من به کفايت راضي ميداشت خرمن خرمن از تو کردم روايت اما چه سود عشق را به تنهايي خريدي و من را با دلم به بازار مکاره بردي و ارزان فروختي و باده ام دادي و بعد از باده فروش آنان جدايي از مرا سر دادي عيان گو را به متاع نماز عرضه کردي آنجا که حال زارم را از پي عشق ات به عزا روانش مفت فروختي
+
حواست
باشد دلبر جان
شهريور
همسايه ديوار به ديوار
پاييز است
اگر بيايد و تو
نباشي
اگر مهرت را دريغ کني
بهانه پيدا ميکند
براي
دلتنگي
زرد ميشود
برگ به برگ ميريزد
در هواي سرد بي تو بودنها ...
#رضا_کريمي
عارفانه هاي يک دوست
5:12 عصر
+
وقتي احساس کرديد کسي از شما دوري ميکند
ديگر هرگز مزاحم او نشويد .
عارفانه هاي يک دوست
5:8 عصر
بهتر.بزار بره.هرکي ميخواد دور بشه من جول و پلاسشو براش ميبندم لقمه نون پنير هم براش ميپيچونم ميدم دستش که اگه وسط راه بدليل نياز خواست برگرده .نونشو بخوره و ب مسير دور شدنش ادامه بده .براش آرزوي موفقيت هم ميکنم.:)
+
درود بر همگان ، معماهاي من :)
( 10 ) چه چيزهايي پر و خالي آنها يک وزن دارد ؟ چهار مورد را در خاطر دارم .
طرح از نت ... اگر قبلا در نت خوانده ايد ننويسيد و اگر هم نخوانده ايد جستجو نکنيد سعي کنيد فکر کنيد و بنويسيد . با تشکر
البته بنده فقط يک مورد را در نت ديده ام .
معما حل نشد :(
* راوندي *
3:43 عصر
سلام وقت بخير.والله سوال کمي نامفهومه ولي چندتا چيز به ذهنم رسيد.مثل مغز انسان چه پر از فکر باشه چه خالي يک وزنه .قلب انسان هم چه پر از غصه باشه چه خالي از غصه همون وزنه يا پر از شادي يا خالي از شادي هم همون وزنه
+
*يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم*
اي کساني که ايمان آوردهايد! اگر (آيين) خدا را ياري کنيد، شما را ياري ميکند و گامهايتان را استوار ميدارد.
#سوره_مبارکه_محمد (صلي الله عليه و آله و سلّم)/آيه 7
.
.
#م_سعيدي
در انتظار آفتاب
8:39 صبح
*دوستان عزيزم سلام، به مناسبت بازگشت غرورآفرينم:D اگر فيد يا پست جديدي داريد که تمايل داريد بررسي بشه براي مجله، لطفا لينکش رو زير اين فيد برام قرار بديد. با تشکر و آرزوي روزهاي خوب براي همگي*@};-
سلام عزيز دلم، دلارامم .. خوش برگشتين جان دلم:-) چقدر از ديدنت و حضورت و خط قشنگت خوشحال شدم:-D واقعا جاي خطتت اينجا خالي بود @};-
+
چشمهايش
همه آن چيزي را که صدايش نميتوانست،
به من گفت. ما هزاران کلمه
با هم حرف زديم؛ بيآنکه
واژهاي گفته باشيم...
شبگرد تنهايي
2:55 صبح
شبگرد تنهايي
2:49 صبح
2. زمان زيادي روي اين اثر کار کردم، با وسواس و دقت زياد. خسته ميشدم ولي راضي نه. تا درنهايت به اين ترکيب رسيدم.بعضي کارها، دست آدم را ميگيرند مثل کودکي نوپا و قدم به قدم ميبرند تا به آنجا که بايد. بعضي کارها صاحب دارند.
3. تلاشم اين بود که چهره در عين صلابت، منعکسکننده نشاط و آرامش باشد.4. طرح سبز ميانه کار، برگرفته از سرو است به نشان مقاومت و نماد نشسته بر پرچم لبنان.@
{a h=banoyedashteroya}همابانو{/a} ممنون از لطف و محبت هميشگي شما هما بانو جان .. زنده باشيد @};-@};-
+
+
به نام خدا
.
ديگرنوشته هايم ازقافيه افتادگرچه قافيه نوشته هايم تو هستي
اينارمينويسم ازسکوت
مينويسم از پله هايي ک روي آن ايستاده ام
هواي پاييزي چه بيرحمانه
تيغ تيزسرمه سرمايش را ب چشمم ميکشد
اشکم را درآورده
کاش قلبم باورميکرداين سرماي پاييزاست
اما اين هوا
هواي سرد بي مهري توست
ک مثل خودت
بيرحمانه
مرا
قلبم را
و تمام احساسم را تازيانه ميزند...
.
.
.
|دختردوست داشتني|
شبگرد تنهايي
2:39 صبح
3 فرد دیگر
26 فرد دیگر